حضرت امام حسین(ع) در طول سفر به سمت کوفه سخنان بسیاری با دوست و دشمن داشتند که در این سخنان مسائل گوناگونی مطرح شد. موضوعی که در بین این سخنان زیاد دیده میشود، سخن از مرگ است. بزرگان اقوام، فرزندان صحابه، دوستان و حتی افرادی، مانند حرّ مدام حضرت سیدالشهداء(ع) را از شروع یا ادامه مسیر به سمت کوفه برحذر میداشتند و همه آنها میگفتند اگر به راه خود ادامه دهی، کشته میشوی؛ اما امام(ع) با آرامشی وصفناپذیر میفرمودند: «من هراسی از مرگ ندارم.» این اطمینان خاطر حضرت اباعبدالله(ع) بهدلیل ایمان و اعتمادش به خداوند بود. یاد خداوند باعث آرامش امام حسین(ع) میشد، بنا بر آیهای که میفرماید: «الَّذينَ آمَنوا وَتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِكرِ اللَّهِ أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ»؛ آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد!(رعد/ 28) حضرت امام حسین(ع) به وعده الهی اطمینان کرده و میداند که خداوند وقتی مژده یا وعدهای میدهد، به هیچ عنوان خلافش عمل نمیکند. وقتی خداوند میفرماید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»(حج/40) خلف وعده نفرموده و چندین برابر تلاشی که بندگانش دارند به آنها کمک فرموده و پاداش میدهد. خداوند میفرماید: «... وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ»؛ خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به اینگونه که) در راه خدا پیکار میکنند، میکشند و کشته میشوند؛ این وعده حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرمود و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کردهاید و این است آن پیروزی بزرگ!(توبه/111) یکی از مواقعی که امام حسین(ع) با شمربن ذیالجوشن روبهرو شدند، آنجا بود که شمر امام(ع) را صدا زد و گفت: «حسین کجاست؟» امام(ع) فرمودند: «اینجا هستم.» شمر ملعون گفت: «آتش دوزخ مژدهات باد.» حضرت سیدالشهداء(ع) فرمودند: «من بر پروردگار مهربان و شفیعی که نافرمانی نشود، مژده دارم...»(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص510) این اطمینان به ایمان استوار امام حسین(ع) و مؤمنان برمیگردد که نشاندهنده شناخت خداوند از سوی ایشان است. اینکه امام(ع) از مرگ هراسی ندارد، به دلیل آن است که راه خود را حق میبیند و میداند که در راه رضای خداوند حرکت میکند. امام حسین(ع) دلسوز دین خدا بود و برای نجات دین خدا قیام فرمود، پس دلیلی نمیدید که بخواهد در این راه ترسی از اتفاقی داشته باشد. آنقدر حضرت اباعبدالله(ع) به وعده الهی اطمینان داشت که خانواده خودش را هم با خود بههمراه آورد و آنان را برای جهاد در راه خداوند آماده فرمود. بهعبارتی امام(ع) خانواده خود را هم موظف به جهاد در راه خداوند دانست و اینطور نبود که آنها را در خانه مخفی کند و جهاد را وظیفه دیگران بداند. بهراستی چه کسی اعتقاد و اعتمادش به خداوند اینقدر زیاد است که خانواده و طفلان خود را با توجه به اینکه میداند سختترین وضعیت در انتظار آنان است، با خود همراهشان کند؟ امام(ع) هر آنچه داشت، نعمت خداوند میدانست و خداوند را دلسوزتر از خود برای خانوادهاش میدید. بنابراین لزومی نداشت که از وضعیت آنان بعد از شهادتش هراسی داشته باشد.